سانسور

گاهی اینقدر خود سانسوری در من زیاد می شود که فک میکنم ریشه این سانسور چیه؟و به اینجا می رسم که هیچ!و شک می کنم میان ترس و خودپسندی.شاید ترس از قضاوت شدن توسط بقیه باشد و شاید هم عشق به کامل جلوه کردن در نظر دیگران.

هر کدام از این ها که باشد چرت است.چون در هر حال این دیگران نقش مهمی داشته.یعنی به عبارتی من همیشه خودم را از زاویه دید دیگران دیده ام.این یعنی.......بیچاره!

راستش من هیچ وقت علاقه ای به نوشتن نداشتم.آن هم نوشتن وبلاگ!شاید دلایلم هم چرت باشند اما خب دلایلی بودن واسه خودشون.

شاید من مثل یک شوهر متحجر و سخت گیر هستم برای خودم.که اصلا دوست ندارم همه خودم-روح و روان-را کس دیگری برهنه ی برهنه ببیند.و هیییییچ چیز مرا مثل نوشتن برهنه نمی کند.

هر چند وقت می برد تا این سانسور ها کم شود اما بای د وی همین که گاهی یک دراپ بایی با خودم داشته باشم کافیست.

راستش اول می خواستم کمپینی داشته باشم با هزاران امضا از خوانندگانم برای رها دادن این خودم .اما شما که غریبه نیستین برام مهم نیس اصلا خواننده ای دارم یا نه.

من دغدغه نوشتن برای کسی را ندارم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد